به کوی میکده هر سالکی که ره دانست - دری دگر زدن اندیشهی تبه دانست
بر آستانهی میخانه هر که یافت رهی - ز فیض جام می اسرار خانقه دانست
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی - که سرفرازی عالم در این کُله دانست
ورای طاعت دیوانگان1 ز ما مطلب - که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست
هر آن که راز دو عالم ز خطّ ساغر خواند - رموز جام جم از نقش خاک ره دانست
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان - چرا که شیوهی آن ترک دل سیه دانست2
ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم - چنان گریست که ناهید دید و مه دانست
خوش آن نظر که لب جام و روی ساقی را - هلال یک شبه و ماه چارده دانست3
حدیث حافظ و ساغر که میزند پنهان؟ - چه جای محتسب و شحنه؟ پادشه دانست
بلند مرتبه شاهی که نه رواق سپهر - نمونهای ز خم طاق بارگه دانست
1 وَ قالوا یا اَیُّها الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّکَ لَمَجنونٌ - سوره ی حجر، آیه ی 6
قالَ اِنَّ رَسولَکُمُ الَّذی اُرسِلَ اِلَیکُم لَمَجنونٌ - سوره ی شعرا، آیه ی 27
وَ یَقولونَ اَئِنّا لَتارِکوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَّجنونٍ - سوره ی صافّات، آیه ی 36
ثُمَّ تَوَلَّوا عَنهُ وَ قالوا مُعَلَّمٌ مَّجنونٌ - سوره ی دخان، آیه ی 14
فَتَوَلَّی بِرُکنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ اَو مَجنونٌ - سوره ی ذاریات، آیه ی 39
کَذلِکَ ما اَتی الَّذینَ مِن قَبلِهِم مِّن رَّسولٍ اِلّا قالوا ساحِرٌ اَو مَجنونٌ - سوره ی ذاریات، آیه ی 52
کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ فَکَذَّبوا عَبدَنا وَ قالوا مَجنونٌ وَ ازدُجِرَ - سوره ی قمر، آیه ی 9
وَ اِن یَکادُ الَّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِاَبصارِهِم لَمّا سَمِعوا الذِّکرَ وَ یَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنونٌ - سوره ی قلم، آیه ی 51
2 چشم ساقی به تُرک تشبیه شده؛ چرا که همان طور که تُرک سپید پوست است و قلبش سیاه، چشم هم سفید است و وسطش سیاه. تکرار "دل" در مصراع اول و دوم هم جالب است.
3 آن نگرشی خوب است که لب جام را همانند هلال شب اول و صورت ساقی را مانند ماه چارده بپندارد و برای آن ها اهمیّت قائل شود (استثنائی است این بشر! چنین تشبیهات و تعبیراتی در یک بیت کوتاه با رعایت وزن و قافیه و آهنگ و پیچیدگیهای شعری. گاهی مردد میشوم که این اصلاً بشر بوده یا چیز دیگر).